۱۳۹۸ شهریور ۲۹, جمعه

تسلا


برادرزاده‌ام عشق ماشینه. دو سالش که بود تمام آرم‌ها و مدل‌های ماشین را می‌شناخت. یک بچه دو ساله که فقط ماشین براش مهم بود و توپ. 4 سالش که بود مهاجرت کردن کانادا و قسمتی از وجود ما کم شد. الان یک پسر 10 سال است که به 3 زبان صحبت میکنه و دفاع تیم فوتبال شهرشون هم هست. برادر دیگرم این تابستون یک ماهی رفت کانادا و تقریبا بیشتر از همه با برادرزادم بود. زن و شوهر تمام روز سر کار و این دو با هم بیرون و گردش و اختلاط. یک روز مسیرشون می‌خوره به نمایشگاه تسلا توی مونترال. برادرزادم بال در میاره و داداش عشق تکنولوژیم هم دنبالش. برادرم شروع میکنه به تماشا و کاتالوگ خوندن و با حسرت و وسواس نگاه کردن. به خودش میاد می‌بینه برادرزادم گوشیش را درآورده و داره از خودش و ماشین‌ها فیلم میگیره و حرف می‌زنه (برای کانال یوتیوبش، که باهاش پولدار بشه) و تقریبا اونجا را گذاشته رو سرش. یک مسوولی هم گاهی میومد که سوالی اگه دارید و بعدش بی‌خیال میشده و میرفته. هرازگاهی برادرزادم میوفتاده دنبالش و ازش برای فیلمش سوال می‌پرسیده. از یک در ماشین وارد میشده و از داشتبورد و هر چی دکمه بوده دست می‌زده و از صندوق عقب میومده بیرون. داداشم یکی دو بار بهش میگه نکن و آروم‌تر و مواظب باش خرابکاری نکنی. ولی این بچه اصلا اهمیت نمیده و پنداری متوجه نمیشده که چرا عموش نگرانه. داداشم تعریف میکنه بعد یک ساعت توی نمایشگاه ده تا ماشین بوده که در همشون باز و صندوق عقباش هوا. این فقط خجالت میکشیده و نگران و ساری ساری گویان بالاخره بچه را راضی به خروج میکنه. شب برای بابای بچه تعریف میکنه که داداش اینجوری شده و کمی به بچه مراعات کردن یاد بدید و تازه اونجا بوده که براش جا می‌ندازن که اینجا ایران نیست و بچه‌ها این مدلی تربیت میشن که کنجکاوی کنند و بقیه مسوولند که همراهیش کنند.
ممکنه بشه فرزندی تربیت کرد که سه زبان صحبت کنه و با فیلترشکن کانال یوتیوب داشته باشه و حتی براش گاهی امکان دسترسی به #تسلا را فراهم کنی ولی این روحیه را امکان نداره.
تفاوت فرهنگی اینه نه اون که تو استخر برزیل بود.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر