۱۳۹۲ دی ۲, دوشنبه

Badghelegh ‏@Feri_bad از تویترم

  1. همیشه تیشرت و اسپورت می پوشم. امروز با پیراهن و شلوار جین رفتم.همکارام می گفتن خبریه؟ اگه با شلوار پارچه ی رفته بودم حتما فکر میکردن داماد شدم
  2. غروب جمعه رفتیم تیاتر . بعدش کنسرت زیرزمینی. بعدش پیتزا خاتون.
  3. صبحانه حلیم دادم، پنکیک گرفتم. خروس همسایه، اردکه
  4. امشب شام زود نمی خورم. شاید کسی دعوتم کرد
  5. اومدم خونه، بوی عطر میاد.
  6. همه افرادی که صبح زود اومدن فرودگاه امام، دارن در مورد کله پاچه خوردنِ بعدش حرف میزنند. بهترین شغل، کله پزی نزدیک فرودگاه
  7. امشب دلم ميخواد تا فردا توئیت کنم من! زيباترين جامه هايم را بپوشم من!

  8. بهترین کادو، کیف و جاسوئیچی است. هر روز باهاش سر و کار دارید. پس یادش همیشه همراهتونه. همراهی بهترین 
    است
  9. آیا افراد هات و کول، یکدیگر را خنثی می کنند؟!
  10. مقدار مصرف یخ، رابطه مستقیم با میزان خوشگذرونی دارد.

۱۳۹۲ آذر ۲۵, دوشنبه

بودن

شازده کوچولو گفت
گل من گاهی بداخلاق وکم حوصله ومغرور بود
اما ماندنی بود
این بودنش بود که او را تبدیل به گل من کرده بود
 
 پ نوشت: با این اوضاع جهانی شدن، بودن معنی دیگه هم داره؟ حضور داشتن؟ در خاک ثابت بودن؟ فیسبوک و اسکایپ؟!
 
بودن یا نبودن، مسئله این نیست. بودن را اول برای من معنی کن 

۱۳۹۲ آذر ۲۴, یکشنبه

عقش

ببین با کی، خودت را بیشتر دوست داری، این میشه عشق
کجا و با چی و چه زمانی و ....  کلید خودت هستی

وقتی میخندم، خودم را بیشتر دوست دارم. لطفا فکر نکنید که گرس، عشقمه
خود را بشناسید
 

توئیت طور

دخترها خط قرمز ندارند. خط صورتی دارند

من نگران شوهر عمه مرتضوی هستم. نکنه داروی نظافت بخوره
 
 این میمونه که از فضا برگشته، احساسش مثل وقتی هست که خمینی از پاریس برمی گشت. هیچی

وقتی دست هام کثیفه، احساس میکنم سنگین شدم. وقتی تمیزه، خوش تیپ

حرف در هاون کوبیدن

۱۳۹۲ آذر ۲۲, جمعه

تمیز ببینید

بهترین و دلپذیرترین خرجی که در زندگی ام کردم و همواره راضیم، خرید ماشین لباسشویی و عمل لیزیک چشم بود

G spot

دوستی دارم که فیزیوتراپ است. امروز تعریف میکرد مریضی داشته که ساق پاش شکسته بوده و پلاتین داشت. دختری 19 ساله از کشور افغانستان. احتیاج بوده در چند جلسه با ماساژ و برق به این پای شکسته جان دوباره داد. اما وقتی دوستم به ساق پاش دست میزده این خانم بی حال میشده و از حال میرفته. به همسرش گفته چرا اینجوریه؟ جواب گرفته : زنم حساسه!!!! ارضا میشده
کلی داستان دیگه هم تعریف کرد که نمیشه، نوشت. به هر حال شغل جالبی است
راه های رسیدن به خدا، زیاده. حتی در جایی که فکرش را نمیکنید
 
به فرزندان خود ماساژ بیاموزید  

ما همه برعکس ایم

وقتی خونه ایم،با لباس های گشاد حسِ راحت تری داریم. وقتی بیرونیم، با لباس های تنگ
اگه کمی چاق باشی، برعکس

۱۳۹۲ آذر ۱۴, پنجشنبه

همت


بزرگراه همت بهترین دوست من است.
امروز که داشتم برمی گشتم خونه به ساعت نگاه کردم و داشتم به این فکر می کردم که کی میرسم.
حدس زدم که از فلان جا تا فلان جا در اتوبان همت الان ترافیک سنگینه.
یک لحظه فکر کردم که من، چقدر خوب این اتوبان را می شناسم و چه مدت زیادی را در این اتوبان به سر بردم.
شروع کردم به محاسبه و مقایسه. و نتیجه جای تامل بسیار داشت.
در این 15 سالی که تهران زندگی میکنم، هیچ کسی به اندازهء همت با من وقت نگذرونده!
تنها زوبین و ویکی (سگ هام) میتونند خلاف این را ادعا کنند.
من حدوده 10 ساله که کار میکنم و حداقل 8 سال، کارخونه خودروسازی بوده. هر روز از پاسداران تا پیکان شهر در اتوبان همت هستم. حدود 2 ساعت. (فقط سر کار که نمیرم)
با کمی حساب کتاب حدود 200 روز کامل (24 ساعته) را در اتوبان همت و رانندگی کرده ام.
حالا اگر هر کسی ادعا داره که مدت بیشتری را در این سال ها با من بوده، بسم الله.

من با ماشینم در این سال ها حدود 250000 کیلومتر رانندگی کرده ام.
محیط استوایی کره زمین حدود 40000 کیلومتر است. یعنی من 6 بار کل محیط کره زمین را رانندگی کرده ام! (فقط با ماشین خودم)
وقتی اینگونه به اتوبان همت، رانندگی و ماشینم فکر میکنم، حس غریبی بهم دست میده.
من با اینها خاطره دارم و دوستشون دارم.
باید این مدل زندگی را هم زندگی کرد.

اتوبان واقعی، همت بود و باکری.


۱۳۹۲ آذر ۱۰, یکشنبه

فیلم بازی

همیشه حسرت خورده ام که چرا در مورد فیلم هایی که دیده ام، چند خط یادداشت برنداشته ام
چیزهایی که توجه من را جلب کرده و برام یونیک بوده
مجموعه ای میشد ارزشمند از درگیری های من با فیلم ها
همیشه باید از جایی شروع کرد. من هم کوتاه آغاز میکنم و ساده که توقع زیادی برای خودم ایجاد نکنه
آخر هفته دو تا فیلم قابل ذکر دیدم! یک نمره بهش میدم و چیزی که برام ازش باقی موند

برف روی کاج 6
 دوست تا کجا میتونه به جای تو فکر کنه و بهت واقعیت را بگوید یا نه؟
  می خوای واقعیت را بدونی یا نه؟

بلو ولنتاین 7.5
 پیشنهاد کاری به زن ازدواج کرده ولی با نیت دیگه 
جواب زن : فکر میکردم در کارم خوب هستم که به من پیشنهاد دادی
  موی بافته شده زن هنگام ازدواج با گلی در پشت . ساده و زیبا و تاج گونه 
 

۱۳۹۲ آذر ۹, شنبه

رایحه برنج

حدود یک ماه هست که از ناهار کارخونه، برنج را حذف کردم
داستان خیلی به رژیم ربطی نداره. کارخانه  هر روز سه مدل غذا داره با سوپ و سالاد و ...آره
  میخوام بگم که برنج نخوردن، صرفا جنبه کنترلی داره
  جمعه ها خودم برنج کته درست میکنم که عاشق بوی آن هستم
حالا جوری شده که بوی برنج را بعد از سه روز توی خونه احساس میکنم

دلتنگی هم همین مدلی است. نیستی اما بوت توی خونه پیچیده

ریشه کلمه برنج، به رنج بوده. احساس کردنِ بوی برنج بعد از چند روز هم سخته

توئیتر

فکر کنم تنها اشکال توئیتر این باشه که ریلیشن استتوس نداره
و نمیشه مگس پرونی یا شکار کبوتر کرد
نکنه داره و من ندیدم
البته شاید رسالت این شبکه اجتماعی برعکس همه شبکه ها باشه و فقط به دنبال اطلاع پراکنی باشه
شاید این جمعه بیاید
وبلاگ ریلیشن داره؟

من یک نازی ام ;)

یکی از بازیکنان تیم فوتبال کرواسی را به جرم شعارهای  نژادپرستانه و هیتلری ، دارن محروم و جریمه میکنند
داستان از این قراره. این بازیکن بعد از صعود به جام جهانی به سمت تماشاگران میره و 
فریاد میزنه : میهن
و تماشاگران پاسخ میدهند : آماده
همین. و انگاری این از شعارهای نازی ها بوده
به  نظرم که دوشواری نداره. مشتاق شدم که کتاب یا اطلاعاتی در مورد نازی ها پیدا کنم و بخونم
به نظر خیلی هم بد نمیاد. به این میگویند تبلیغات معکوس

قلب دوم

برف پاک کن ماشین را عوض کردم. احساس میکنم که ماشین نو شده است
اگر پایمان حکم قلب دوم را دارد، برف پاک کن حکم موتور دوم برای ماشین را دارد

شهرستانی

یکی از مزایای شهرستانی بودن اینه که میشه ازش سوء استفاده کرد
امروز در کارخانه سوتی بدی دادم و یک کلمه را اشتباهی استفاده کردم. اما خیلی جدی گفتم که ما در گرگان اینجوری میگیم و البته همه باور کردند
همین جا طلب بخشش از گرگانی های عزیز دارم و بدانید و آگاه باشید که حفظ آبروی من، آبروی شماست
خیلی به دنبال این نباشید که چه سوتی ای دادم
 
سوتی دادن در کار مساوی با حداقل یک هفته سوژه شدن است یا اینکه شخصی سوتی بعدی را بدهد و جای شما را بگیرد

حالا برای اینکه حواستان را منحرف کنم از هنرنمایی همکارانم تعرف میکنم

فلانی خیلی جدی میگفت : میخوام ازتون آب چشم بگیرم
------------------------------------------------------- 
همکارم پسرش را آورده بود شرکت. ازش پرسیدم، اسمش چیه؟
گفت : دیوید کاپرفید. آخه از کاندوم رد شده
 
 

چس ناله های تهرانی


  • ترافیک خیلی خر است. جای پارک خرتر. احمدی نژاد است. نتانیاهو است. تتلو است. همیشه هستند و امیدی به بهبودشون نیست. باران، برای تهران چوب یک سر طلا! است. هوا را قابل تنفس میکند، ترافیک را غیرقابل تصور.
    مسیر صبح 35 دقیقه، برگشت دو ساعت و ربع !

۱۳۹۲ مهر ۲۱, یکشنبه

در زندگی، خرج هایی است که مثل خوره روح آدم را میخورد

در زندگی، خرج هایی است که مثل خوره روح آدم را میخورد. هدایت صادق

سال 1385 کت و شلوار نخریدم 400 هزار تومان، هنوز رو دلم مونده

سال 1375 خیابان گاندی آبگوشت خوردم، 4000 تومان. فاکتور گرفتم که به دوستام نشون بدم

سال 1381 کیش بودم ، جوراب خریدم 4000 تومان. هنوز یادم نرفته

 

۱۳۹۲ مهر ۱۷, چهارشنبه

غر، غر است. غر، خر است

یکی از راه های مقابله با غر شنیدن اینه که خودت اول شروع کنی
 
یکی از راه های مقابله با غر شنیدن اینه که حالت خوب نباشه و مظلوم باشی

یکی از راه های مقابله با غر شنیدن اینه که اصلا گوش نکنی و تظاهر کنی

یکی از راه های مقابله با غر شنیدن اینه که تنها خودت با خودت باشی و صورت مسئله را پاک کنی

یکی از راه های مقابله با غر شنیدن اینه که کر باشی

یکی از راه های مقابله با غر شنیدن اینه که زبان طرف را اصلا بلد نباشی

یکی از راه های مقابله با غر شنیدن اینه که سنگ باشی

یکی از راه های مقابله با غر شنیدن اینه که طرف برات مهم نباشه

یکی از راه های مقابله با غر شنیدن اینه که تو افق محو بشی

یکی از راه های مقابله با غر شنیدن اینه که تو هوا باشی
 
یکی از راه های مقابله با غر شنیدن اینه که : ساده نباشید . شوخی کردم. هیچ راهی ندارد

۱۳۹۲ مهر ۱۵, دوشنبه

آرزوها کم نیست

یکی از آرزوهام اینه که مثلا یک ماه حرف نزنم. بعضی وقت ها فکر میکنم حرف زدن کار بیهوده ای است. شنیدن هم باعث چاقی می شود

یکی از آرزوهام اینه که غذا نمی خوردیم. خیلی از مشکلات حل میشد. پول و زمان و تصمیم و .... بله

یکی از آرزوهام اینه که کلید خواب داشتم. مثلا میزدم از الان تا دو ساعت دیگه خواب، بعدش بیدار

یکی از آرزوهام اینه که گاهی قسمتی از مغزم تعطیل میشد و شیرین می شدم. باید حال خریدنی ای باشد
 
یکی از آرزوهام اینه که یه جایی چادر میزدم و فقط کتاب میخوندم و فیلم می دیدم

یکی از آرزوهام اینه که موقع المپیک من هم در دهکده المپیک باشم

یکی از آرزوهام اینه که 1000نفر فالوئر در توئیتر داشته باشم

یکی از آرزوهام اینه که دوباره عاشق بشم که بله

یکی از آرزوهام اینه که چند ثانیه از زندگی ام را حداقل نمی دیدم یا می تونستم فراموشش کنم


 
 

توئیت میکنم ، های توئیت میکنم

با کسی که عاشقتونه یا دلش نمیاد ناراحتتون کنه، مشورت نکنید. باهاش ازدواج کنید

چه حالی میده از کارخونه توئیت کردن. همیشه حسودیم میشد به اونهایی که میتونند 23 ساعته توئیت کنند. 1ساعت دیگه برای فیس بوک بازی

بدترین تصمیم های زندگیم را وقتی گرفتم که ریش داشتم. ریش را از ریشه باید زد

دوست را زیر باران باید شست

آقایان لطفا جوراب سفید را فراموش کنید. نابودش کنید

آنلاین زندگی نکنید. کاش بشه در آن زندگی کنیم

دلتنگی را من قورت میدهم، قرمه سبزی را اجنبی. چرا؟چون حضور دارد. راه گلویم بسته شد

امروز اسکاچ خریدم 9900 تومان. دلم نمیاد باهاش جایی را تمیز کنم

هر روز ۱۵ دقیقه انجام دهید. از نوشیدن جام زهر بهتر است.

https://twitter.com/forfarhat

۱۳۹۲ مهر ۵, جمعه

افکار پاک یادت نره

فکر نکینم لازم باشد که اشاره کنم که من با شما که به قانون ازدواج با فرزند خونده به حق اعتراض میکنید هم نظرم. ولی چیزی که به من آموخته شده و دیده ام به این صورت بوده است که انسان های فرهیخته و مترقی اقدام به فرزندخواندگی و پذیرش سرپرست کودکی میکنند و آنها قسمتی از خانواده شان میشوند. افکار مریض و طالبانی شورای نگهبان را برای خودشان بدانید و حداقل شما کنیزداری و بچه بازی و تعرض و سکسی کردن آن را ترویج نکنید. میترسم روزی برسد که اگر کسی، اقدام به فرزندخواندگی کند به او به چشم دیگری نگاه شود. پاکی فکر خود را حفظ کنید و سالم اعتراض کنیم

۱۳۹۲ مهر ۱, دوشنبه

انتخاب

هنوز نتونستم تصمیم بگیریم کدوم کار سخت تری است
اما اینکه سخت ترین کار هستند هیچ شکی ندارم
بحث سختی و تحمل درد زایمان و ضربه به تخم ها نیست
داستان اینه که نمیشه انتخاب کرد که {اسباب کشی} سخت ترین است یا {درس خوندن} است
شاید همین سختی {انتخاب} از هر دو کار سخت تر باشد

۱۳۹۲ شهریور ۲۰, چهارشنبه

اینجا تهران است یعنی ترافیک

ترافیک شروع شد. ترافیک خر است. امروز به اندازه 17 ترَک موزیک طول کشید تا به خانه برسم. در تابستان معمولا 8 ترَک طول می کشید. می دانم که بیشتر هم می شود. برای تهران، از امروز مهرماه شروع شد. برای من اولِ مهر از روی تقویم شروع نمیشود. یا مثل کودکی با خرید لوازم و لباس و مدرسه. و نه حتی رومانتیک طور با کوچ پرستوها و تغییر رنگ درختان. اینجا تغییر فصل و مناسبت ها را میشود از روی تغییرات ترافیک متوجه شد. اگر ولنتاین یا شب یلداست باید 2 ساعت زودتر حرکت کنی که به خانه برسی. اگر تعطیلات آخر هفته و شمال بازی است برای من این معنی را میدهد که از اتوبان کرج فاصله بگیرم. اگر در روزهای تعطیل به کارخانه میروم، یعنی میتوانم یک ربع بیشتر بخوابم و باز هم به موقع برسم. اگر شب های عید و خرید است یعنی فقط از اتوبان استفاده کن و قبل از حرکت آب نخور و از دستشویی استفاده کن که راه تو را میخواند. ماه رمضان یعنی ترافیک از ساعت 3 بعدازظهر ولی کمتر. اگر غروب ناگهان برف سنگینی آمد یعنی فکر رسیدن به خانه را نکن و به نزدیکترین خانه دوستت برو. بهترین تعریفی برای دوستانم، در مورد زمانی که روزانه در ترافیک گرفتارم این است که فکر کنید که من هر روز از گرگان به ساری میروم و برمیگردم. همین قدر طول میکشد. اوایل برای این استفاده مفید از این زمان برنامه ریزی هم میکردم. مثل داستان توالت فرنگی روش های مختلفی را امتحان کردم. از آموزش زبان تا گوش دادن به کتاب های گویا. ولی به همان موزیک بازی رسیدم. هر روز برای من دو آهنگ دارد. آهنگ مسیر صبح و مسیر برگشت. متناسب با حال و روزم ترانه ای را بیشتر گوش میدهم. وقتی کتابِ نگران نباش اثر فاخر خانم مهسا محب علی را خواندم و همراه با شخصیت کتاب در خیابان های تهران سهیل نفیسی و تام ویتس گوش کردم، در این موزیک بازی روزانه در خیابان با تجربه و صاحب سبک شدم. برای من خیلی از دوستانم هم آهنگ و ترانه ای مخصوص دارند.
بازی دیگری هم که مخصوص تهران و سروصدای آن است به این صورت است که صبح ها که بیدار میشوم در تختخواب قبل از اینکه چشم باز کنم و ساعت را ببینم، به صدای خیابان و ماشین ها گوش میدهم. خانه من کنار خیابان است و صبح ها با توجه به میزان بوق و صدای ترافیک میشود ساعت را حدس زد. اگر آرام و خلوت باشد یعنی ساعت قبل از 7 است. اگر شلوغ و پرهیاهو باشد یعنی نزدیک 8 است. این تنها چاره ای بود که برای تحمل این حجم آلودگی صوتی به ذهنم رسید تا پسری که کنار رودخانه بزرگ شده است خود را تطبیق دهد. کاش بودی و بعد از حدسِ درست ساعت به من جایزه در محل میدادی!
 گفته بودم که من عاشق بازی هستم.
اولِ مهرِ من با پدر شروع میشود.

۱۳۹۲ شهریور ۱۶, شنبه

بخشش لازم نیست اعدامش کنید

چقدر یک حرف ( ت ) میتونه یک جمله را تغییر بدهد و معنی متفاوتی برسونه
کنار(ت) می ایستم
 ! 
میتوانست کنارم می ایستاد و همراهم می بود
ولی میخواهد کنار بایستد
حروف قدرتمند هستند. همین است که جرات میکنند و یک کتاب را معجزه می نامند
کلمه ، احترام ، دقت ، منظور ، فکر ، آینده ، تامل و عشق یعنی حالت خوب باشه
من حالم خوبه 

۱۳۹۲ شهریور ۱, جمعه

توالت فرنگی و داستانهایش

همش تقصیر بابک بود. خونه ای که من توش بزرگ شدم توالت فرنگی نداشت. اما به اندازه اتاق های آپارتمان های امروزی بزرگ بود و دل گشا. خونهء دانشجویی معروفِ گاندیِ بابک اما فرنگی داشت که همیشه خدا هم خراب بود. برای سیفون باید دستت و میکردی داخل و کلی فرمول داشت. حتی یادمه بیچاره بابک گاهی خودش دست به کار میشد و میومد و آثار ما را محو میکرد.
اما داستان. بابک یک کتاب همیشه درتوالت داشت که موقع نشستن یا وان حمام مشغول خوندن باشه که فاز خوبی داشت. این کتاب همیشه کمی خیس و چروک بود و سوژه من در خانه گاندی بود تا ببینم بابک داره چی میخونه و نگاهی بهش بندازم. کتاب ها معمولا کوچیک و داستان کوتاه و مناسب فضای روحانی آنجا.
کم کم که خونه ها کوچیک شد و توالت فرنگی دار، این سوژه به من هم سرایت کرد. اوایل سعی کردم روزنامه بخونم. زمان دانشجویی روزی چند تا روزنامه میخوندم که هنوز هم نگهشون داشتم. حتی کیهان و رسالت هم میخوندم تا داستانِ اون طرف هم دستم باشه. خوبی روزنامه این بود که همه جور مطلبی را میشد برای خوندن انتخاب کرد و با توجه به غذایی که خوردی و وضعیت معده، مقاله یا صفحه مناسب را انتخاب میکردی و مشغول میشدی. اما مشکلش این بود که بزرگ بود و ورق زدنش سخت و به راحتی خیس میشد و نمیشد کنترلش کرد.
بعد شروع کردم به مجله خوندن. مجله ایران فردا یادش بخیر. اما هر روز که مجله واسه خوندن نبود و نمیشد روی داشتن مجله جذاب، هر روز حساب کرد.
پس بالاخره راضی شدم که بروم سراغ کتاب. فکر میکردم کتاب عزیز و محترمه و جاش اونجا نیست. اما چاره ای نبود. یک سکانس در فیلم روزی روزگاری در آمریکا هست که بچه گی رابرت دنیرو یک کتاب را به طنابی بسته و از پنجره میکشه بالا و وقتی میره دستشویی مشغول خوندنش میشه. به طناب هم فکر کردم اما با توجه به هواکش امکان پذیر نبود. اگه کتابی در کتابخونه من دیدید و کمی چروک و خیس شده بود بدانید که برای آن دوران است. حالا همخونه بیچاره و مشکوک شدن خانواده به دستشویی و حمام بلند مدت بماند!
کم کم موبایل و لپ تاپ اومد. همه در جریان نیروی فوق جاذبه سوراخ دستشویی به گوشی تلفن همراه هستید. بعد از چندبار شانس آوردن، بی خیال گوشی شدم. لپ تاپ را هم امتحان کردم اما سنگین بود و خیس شدنش خطرناک.
تکنولوژی و قرن بیست و یکم، مشکل را حل کرد و رستگار شدم. وای فای و آیپاد. موزیک و توئیتر و اینستاگرام و وب گردی. بهترین حالتش هم اینه که وبلاگ خرس به روز شده باشه.

دل پذیر و دل انگیز و دل گشاست.

بابک مچکریم.