۱۳۹۲ شهریور ۱, جمعه

توالت فرنگی و داستانهایش

همش تقصیر بابک بود. خونه ای که من توش بزرگ شدم توالت فرنگی نداشت. اما به اندازه اتاق های آپارتمان های امروزی بزرگ بود و دل گشا. خونهء دانشجویی معروفِ گاندیِ بابک اما فرنگی داشت که همیشه خدا هم خراب بود. برای سیفون باید دستت و میکردی داخل و کلی فرمول داشت. حتی یادمه بیچاره بابک گاهی خودش دست به کار میشد و میومد و آثار ما را محو میکرد.
اما داستان. بابک یک کتاب همیشه درتوالت داشت که موقع نشستن یا وان حمام مشغول خوندن باشه که فاز خوبی داشت. این کتاب همیشه کمی خیس و چروک بود و سوژه من در خانه گاندی بود تا ببینم بابک داره چی میخونه و نگاهی بهش بندازم. کتاب ها معمولا کوچیک و داستان کوتاه و مناسب فضای روحانی آنجا.
کم کم که خونه ها کوچیک شد و توالت فرنگی دار، این سوژه به من هم سرایت کرد. اوایل سعی کردم روزنامه بخونم. زمان دانشجویی روزی چند تا روزنامه میخوندم که هنوز هم نگهشون داشتم. حتی کیهان و رسالت هم میخوندم تا داستانِ اون طرف هم دستم باشه. خوبی روزنامه این بود که همه جور مطلبی را میشد برای خوندن انتخاب کرد و با توجه به غذایی که خوردی و وضعیت معده، مقاله یا صفحه مناسب را انتخاب میکردی و مشغول میشدی. اما مشکلش این بود که بزرگ بود و ورق زدنش سخت و به راحتی خیس میشد و نمیشد کنترلش کرد.
بعد شروع کردم به مجله خوندن. مجله ایران فردا یادش بخیر. اما هر روز که مجله واسه خوندن نبود و نمیشد روی داشتن مجله جذاب، هر روز حساب کرد.
پس بالاخره راضی شدم که بروم سراغ کتاب. فکر میکردم کتاب عزیز و محترمه و جاش اونجا نیست. اما چاره ای نبود. یک سکانس در فیلم روزی روزگاری در آمریکا هست که بچه گی رابرت دنیرو یک کتاب را به طنابی بسته و از پنجره میکشه بالا و وقتی میره دستشویی مشغول خوندنش میشه. به طناب هم فکر کردم اما با توجه به هواکش امکان پذیر نبود. اگه کتابی در کتابخونه من دیدید و کمی چروک و خیس شده بود بدانید که برای آن دوران است. حالا همخونه بیچاره و مشکوک شدن خانواده به دستشویی و حمام بلند مدت بماند!
کم کم موبایل و لپ تاپ اومد. همه در جریان نیروی فوق جاذبه سوراخ دستشویی به گوشی تلفن همراه هستید. بعد از چندبار شانس آوردن، بی خیال گوشی شدم. لپ تاپ را هم امتحان کردم اما سنگین بود و خیس شدنش خطرناک.
تکنولوژی و قرن بیست و یکم، مشکل را حل کرد و رستگار شدم. وای فای و آیپاد. موزیک و توئیتر و اینستاگرام و وب گردی. بهترین حالتش هم اینه که وبلاگ خرس به روز شده باشه.

دل پذیر و دل انگیز و دل گشاست.

بابک مچکریم.

۱۳۹۲ مرداد ۳۰, چهارشنبه

اخراج کن تا اخراج نشوی. واقعی

مدیرعامل کارخانه تغییر کرد. حالا این چقدر مربوط به دولت جدید هست را نمیدانم. اما خیلی بعید است که به این سرعت، تغییرات دولت به خودروسازی رسیده باشد.
از منابع موثق! شنیده میشود که مدیرعامل سابق حاضر به اجرای تصمیمات هیات مدیره نبود و سعی کرد در روزهای پایانی! اخراج و تعدیل کارگران در کارنامه اش ثبت نشود. پس مدیر جدید با هیاهو زیاد وارد میشود تا تکلیف برای همه روشن و مبرهن باشد.از بچگی از لولو ترسانده شدیم!
با توجه به کاهش تولید و کمبود قطعات اولیه، طبق برآوردها کارخانه نزدیک به 3000 کارگر مازاد دارد. حالا با گوشه ای از اتفاقات کشور تحریمی آشنا شوید.
 تصمیم هیات مدیره، اخراج 1300 کارگر پیمانکار و بازنشسته کردن 400 کارگر باتجربه است. شیفت کاری از 3 به 2 شیفت کاهش پیدا کرده است. اضافه کاری تقریبا تعطیل است. 180 کارگر مازاد به پرسنل حراست اضافه شد و بقیه به مرور تعدیل میشوند.
 ساعت کاری پرسنل حراست به این صورت بود که 24 ساعت کار و 12 ساعت استراحت داشتند. با این شرایط اضافه کاری مناسبی دریافت می کردند و وضعیت حقوقی مناسب تری در کارخانه داشتند. با تصمیم جدید و پرسنل اضافه شده، شیفت کاری آنها به 8 ساعت کاهش یافت و مشکل کارگر اضافی و حقوق اضافه کاری، حل شد. پاداش و بهروری هم خیلی وقته که به حداقل ها رسیده.
قسمت جالب و خنده دار این است که الان در هر خط تولیدی، حدود 4 رییس همزمان مشغول یک کار و مسئولیت هستند! با تعطیل شدن بعضی از خطوط تولید و کاهش شیفت ها، مثلا الان 4 رییس کنترل کیفیت رنگ همزمان در خط تولید پراید، مشغول انجام یک وظیفه هستند.
این قسمتی از مشکلات پنهان کار و تولید است که متاسفانه دیده نمی شود و حاصلی جز عقب افتادگی بیشتر ندارد. مدت ها زمان میخواهد تا فجایع پنهان سیاست و پیامدهای دوران احمدنژاد شناخته و نمایان شود تا راه حلی برای آن پیدا شود.

۱۳۹۲ مرداد ۲۶, شنبه

پارادکس یک کارگرِ گرگانی در پاسداران


 قیمت اصلاح سر در پاسداران 10 برابر کارخانه، 2 برابر گرگان . پارادکس یک کارگرِ گرگانی در پاسداران.

چرا خانوم ها میتونند بیایند داخل سلمونی آقایان ولی برعکسش امکان نداره! اجحافی دیگر از فمینیست ها.

از اونجایی که هیچ وقت موهام مدل خاصی نداشته، خیلی برام سلمونی مهم نیست. سرم را سرسری بتراش ای استاد سلمانی.

! موهام به مامانم رفته. حالت پذیر نیست اما با دوام تره :) برعکس برادرام که هر دو مو قشنگ بودند

توییتری است این پست

۱۳۹۲ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

کتاب و پز دادن

یک بازی در فیسبوک راه افتاده، در مورد کتاب هایی که نخوندی اما وانمود کردی که خوندیش و باهاش پز دادی.
من کلا عاشق بازی هستم اما نمیدونم چرا کسی من و بازی نمیده! حالا 34 سالمه که هست، من دلم بازی میخواد. البته این بیشتر نشون دهنده اینه که دوستان کمتراهل کتاب و بازی هستند و یا آنها که دستی در این بازیها دارند، غرق خود سلبرتی و منورپنداری اند.
بازی از این قراره که اسم کتاب هایی که نخوندی، ولی ادعا کردی که خوندیش را اعلام میکنی و طلب حلالیت در دنیاهای مختلف میکنی تا هم ادای روشنفکری و باحال بودن کنید و هم ژانر جدید، پست کول پنداری بردارید. البته باید اسم چند کتاب که قصد خواندن آن رادر آینده دارید را هم اعلام کنید. هر چقدر کتاب ها خاص و متفاوت تر باشد، شنیده شده که کلاس بیشتری دارد. در ادامه طبق قانون دعاهای مجازی که برای مستجاب شدن، باید 7 نفر را دعوت کنی، این بازی به روش شرکت های هرمی، پخش میشود تا به سرمنزل مقصود برسد که ثوابش هم در نشر آن است.
اگر هرجایی من ادعا کرده ام که کتابی از صادق هدایت خوانده ام، دروغی بیش نبوده است. به غیر از جمله معروف {در زندگی زخم هایی است که ...} هیچ کشش و علاقه ای به هدایت ندارم. مدل زندگی و خودکشی هدایت، همیشه دافعه ای شدید برای نزدیک شدن به او، در من ایجاد کرده است و میکند.
تمام آشنایی من با پائولو کوئیلو مربوط به کتاب کیمیاگر و 11دقیقه است. کیمیاگر را در اتوبوس دانشگاه خوانده ام و کتاب 11 دقیقه هم که داستان کوتاه و داغی داشت. همین و خلاص. اگر با کسی در مورد کوئیلو و کتاب هایش بحث کرده ام، فقط مربوط به نقدهایی است که در موردش خوانده ام و به شخصه علاقه ای هم به این نویسنده لطیف ندارم.
کتاب سمفونی مردگان و صد سال تنهایی را هم نصفه و ناتمام خوانده ام ولی در موردش نظر داده ام و پز کتاب خواندن داده ام.
البته چند کتاب هم هست که با دیدن فیلم های ساخته شده از روی آن، باورم شده بود که آن را خوانده ام.
خوشبختانه ما بچه های دهه پنجاه توانستیم از جو و دوران اصلاحات و روزنامه خوانی اواخر دهه هفتاد استفاده کنیم و به کتاب و سیاست بپردازیم. شاید باورتان نشود ولی در آن دوران میشد با این حرف ها و معلومات، حتی جذاب و سکسی بود و با دختران خوشگل هم همکلام شد. شنیده ام که در دوران انقلاب هم این داستان به شدت داغ بوده است و خیلی از ما ثمره همین جذابیت هستیم!
همینگوی، کازانتاکیس و مسعود بهنود، مثلث اسطوره های من هستند. با پیرمرد و دریا، غرق همینگوی شدم. با زوربای کازانتاکیس رقصیدم و با آخرین وسوسه مسیح متوجه شدم که میشود با مسیح و یهودای متفاوتی آشنا شد و هیچ روزنامه نگاری مانند بهنود به من افق سیاسی نداد و با تکرار تاریخ معاصر آشنا نکرد. (اول کتاب بخوانید، بعد فیلمش را ببینید)
اسم نویسندگان و کتاب های کلفت و قلمبه هم بلد بودم و خوانده ام، اما باشد برای بعد. تا همین جا به اندازه کافی، پز کتاب خواندن داده ام. اعضای کابینه و همه! به این بازی دعوت میشوند.

پ. نوشت: یک فایل در موبایلم دارم که هر وقت کتاب تازه ای میبینم یا میشنوم، اسم آن را ثبت میکنم که فراموش نشود. البته در این فایل اسم کسانی که کتاب هایم را به امانت برده اند ولی ... هم ثبت شده است.
از پیامدهای بازی نکردن، فراموشی است.

۱۳۹۲ مرداد ۲۱, دوشنبه

لباس پلوخوری و جزوات دانشجویی

 دقیقا 15 ساله که این مشکل را دارم.هر بار که وسایلم و جمع میکنم که برم گرگان این وسوسه و امید را دارم که کتاب بخونم و کلی مهمونی دعوت بشوم. اما اتفاقی که میوفته تقریبا هربار چیز دیگری است.
 بردن لباس های پلوخوری به شمال، حکایت بردن کتاب و جزوه در دوران دانشجویی است. بار اضافی که هیچ وقت استفاده نمیشه. اما قانون مورفی برقرار است

۱۳۹۲ مرداد ۱۷, پنجشنبه

ایتالیا ایتالیا ایتالیا

سفارت ایتالیا خر است
کنسول ایتالیا فرزند برلوسکنی است
سفیر ایتالیا فرزند مونیکا بلوچی است
ژن همه کارکنان سفارت آمیخته ای از حماقت برلوسکنی و شهوت بلوچی است
نه پول برلوسکنی و زیبایی بلوچی
مونیکا بلوچی را شیرمردان بلوچ، مادر کرده اند 
برلوسکنی نه، برلوسکونی
زنده باد هخامنشیان که امپراطوری روم را در نوردید
کاش من سرباز هخامنشی بودم و روم را به کهریزک تبدیل میکردم
کاش القاعده بودم و سفارت ایتالیا را در تهران  منفجر میکردم
کاش روزی ویاگرا خورده با کنسول ایتالیا در ایران، کشتی  میگرفتم
فاک ایتالیا امبسی فور اور

عید و مبارک

وقتی میخوای بگی عیدت مبارک، حتما باید قید شود از نوع حُسنی (مبارک) نه، از جنس حَسن اینها مبارک

۱۳۹۲ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

فرنی کجایی

باور نمیشه که دو ساله هیچ سفره افطاری ندیدم و نخوردم. از شما روزه داران انتظار بیشتری میره. فرنی، کجایی که فرهتت و کشتن
 

۱۳۹۲ مرداد ۱۴, دوشنبه

چیتوز و تشخیص مصلحت

غاصب بالفطره است. 4 سال به جای رئیس مجهور بود. حالا میخواد جای میرحسین را در مجمع تشخیص مصلحت نظام اشغال کنه،آشغال

تمام نمیشود. از حالتی به حالت دیگر تبدیل میشود. از مجریه به مصلحت. این یارو رئیس جمهور بود نمیرفت جلسات تشخیص مصلحت

https://twitter.com/forfarhat

۱۳۹۲ مرداد ۱۳, یکشنبه

رمضان و کارخانه

ماه رمضان خیلی چیزها را تغییر میدهد. از کاهش سایز مسلمین گرفته تا خرید و مصرف بیشتر مواد غذایی و حتی کاهش جرم و جنایت.
در کارخانجات، ماهی است که طبق بخش نامه، ساعات کار کاهش پیدا میکند و خوابیدن پشت میز، اصل عبادت است.
ولی اتفاقی که واقعا در کارخونه ها میفته، چیز دیگری است. مانند مسایل دیگر، معادلات در رفتار و تصمیم گیری های ایرانی
جواب و نتیجه دیگری میدهد. البته واسه اونهایی که از جیب و اعتبار باباهاشون بهشون پول میرسه فرق نداره، دلبندم.
کارخانه ایران خودرو خراسان در ماه رمضان ساعت کاری را از ساعت 13:00 به 14:30 افزایش داده است! قبل از ماه رمضان این کارخانه برای کاهش هزینه ها ، ساعت کاری را تا 13 تعریف کرده بود تا هزینه نهار را از مخارجش حذف کند!!!! حالا که در ماه رمضان احتیاجی به ناهار نیست، ساعت کاری را افزایش داده تا به ساعت کاری نرمال نزدیک شود. اگر به کارگر و تولید و سوددهی کارخانه فکر میکنید، در وادی دیگری سیر میکنید که ربطی به مملکت تحریمی ما ندارد.
حالا داستان را از زاویه دیگر براتون تعریف میکنم تا به عمق داستان، پی ببرید. 2 سال پیش با کاهش ساعات کاری کارخانه پارس خودرو، تعداد تولید خودرو ماکسیما در ماه رمضان 2 برابر شد!!! به وجدان و صداقت کاری فکر نکنید. با حذف  سانس چایی و ناهاردر حقیقت حداقل 3 ساعت به ساعت کاری اضافه شد. چگونه؟ توضیح میدهم. آنهایی که با کار در کارخانجات غیرخصوصی آشنا هستند، میدانند که کارگران حداقل 15 دقیقه، قبل و بعد از زمان استراحت، خط تولید را تعطیل میکنند و عملا تولیدی صورت نمیگیرد. حالا اگر این زمانها را جمع کنیم و کارایی بیشتر را در زمان تولید پیوسته در نظر بگیریم، زمان مفید برای تولید 2 برابر میشود. به لطف قراردادهای قدیمی کارخانجات، خوشبختانه مواد اولیه برای تولید هم مهیا بود و کارگران به این میزان تولید خودرو رسیدند.
قسمت جالب این داستان این است که کارگر در آن زمان در حدود 250هزار تومان بهروری دریافت میکرد ولی الان گاهی در حدود 70هزار تومان بهروری دریافت میکند. کم شدن اضافه کاری و مزایا را هم در نظر بگیرید. اگر حوصله داشتید این ارقام را با دلار مقایسه کنید تا متوجه وخامت اوضاع تولید و کارگر شوید.
کلیدی برای این فرهنگ گارگری و تصمیم گیری مدیریتی سراغ دارید؟ کلید در دستان من و شماست و البته پدران!